تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ رنگین کمانی

رمان دختر مافیا(پارت۱۰)

رمان دختر مافیا(پارت۱۰)

| Aida

آرشام .

خودت که میدونی قانون اینجا رو اون حق این کار داره و منم نمیتونم جلوش بگیرم (من به عنوان رئیس خاندان میتونم جلوش بگیرم ولی میخوام عکس العمل لیا ببینم)

لیا . 

ولم کن 

راوی .

آرتین موهای لیا ول کرد ولی انقدر کشیده بود که از سرش یکم خون می‌آمد 

آرتین .

اول معذرت خواهی میکنی دوم اگه یه بار دارم میگم یه بار دیگه از این رفتار ها جلو من داشته باشی من اون موقع میدم باهات چیکار کنم .

لیا.

به اطرافم نگاه کردم هیچکس براش مهم نبود  حتی بابام چرا من انقدر تنها شدم 

ادامه مطلب برو

رمان دختر مافیا (پارت۹)

رمان دختر مافیا (پارت۹)

| Aida

راوی .

دایه لیا رو آماده کرد و برد پایین پیش مهمون ها لیا حس خیلی بدی داشت و چیزی که میدید باورش نمی‌شود 

لیا.

اینجا دیگه گذاشت اینا چ...چرا این طوری هست دایه من میخوام برگردم اتاقم 

راوی .

درواقع یه نفر تو غذای ارباب سابق یکم فلفل اضافی ریخته و اون دستور داده اون مرد رو تا هرچقدر که میتونن کتک بزنن و در آخر اونو از بین ببرن

دایه.

بانو فقط برین یه گوشه بشینین و بعد به ارباب سابق سلام کنین این موضوع به شما مرتبط نمیشه

برو ادامه مطلب 

رمان دختر مافیا (پارت ۸)

رمان دختر مافیا (پارت ۸)

| Aida

لیا.

من ی هفته هست به اینجا آمدم و الان دیگه عید هست چون همه ما از خاندان (T)هستیم مارو می‌خوان ببرن به خونه خاندانی مون در واقع حرف هایی که آریان بهم گفته همه آدم هایی که اونجا زندگی میکنن خون اون خاندان رو دارن

آرشام .

سرم درد میکنه سر خدمتکار امروز برنامه چیه ؟

سر خدمتکار .

امروز کاری برای انجام دادن ندارید و چون عیده باید برین پیش خانوادتون .

آرشام .

ازش متنفرم ای سرم یکمی برام آب بیار و دارو 

راوی .

آرشام از پدرش و عمو هاش دل خوشی نداره و از رفتن اونجا خوشش نمیاد چون قرار امشب لیا خیلی اذیت بشه و چیز هایی ببینه که ....

ادامه مطلب

رمان دختر مافیا(پارت ۷)

رمان دختر مافیا(پارت ۷)

| Aida

 ارشام.

دلارام از خاندان بخاطر دادن بچه به اون دوتا احمق فرار کرد چون اگه میموند میمرد از اولشم میدونستم که کجاست و بچه به کی داده ولی اونقدر برام مهم نبودن نمیدونم چی شد که اون بچه آوردم اون دلارام گذاشتم بره چون خاندان ما اگه یکی یه خیانت کوچیک کنه می‌کشن اون رو چه برسه به این که بچه به اشخاص دیگه داده(با پزخند)

لیا.

آریان یه چی بپرسم؟ 

آریان .

 آره بپرس

 لیا .

 مگه همه این بچه ها از..

 راوی . 

آریان نذاشت لیا حرفش کامل کنه و گفت که باباش اونو پیدا کرده و به اینجا آورده 

آریان .

 البته  مامان من که خواهر بابات هست ازش اینو خواسته که یعنی بابات میشه داییم اینم بگم مامان رز منو به سرپرستی گرفته (لبخند میزنه به لیا)

لیا.

چه جالب‌

آریان .

لیا یه نصیحت دارم برات زیاد نه تو کارش دخالت کن نه به پر و پاش بپیچ چون واقعا اگه اعصاب نداشته باشه هرکاری ممکنه بکنه پس زیاد سمتش نرو باشه 

ا

| Aida

‌‌ تا وقتی جای من نیستی،بهتره فقط خفه شی! ‌ ‌️